همه ما يك كودك، يك بالغ و يك والد در خود داريم كه بر پايه آن رفتار مي كنيم. كودك ما تمام احساسات خوب و بد ما در كودكيست.
حال اگر ما در كودكي به اين نتيجه رسيده باشيم كه توانايي دفاع از خود را نداريم و كسي هم نيست از ما دفاع كند، در بزرگسالي وقت ترس و مظلوميت، وقتي حس ميكنيم طرف مقابل ما رو نميفهمد يا زور ميگويد گريه مي كنيم، يا اگر به اين نتيجه رسيديم كه مرد گريه نميكند، احساس عجز و درد شديد، لرزش… بدن و دست و پا، و زبوني و ناتواني ميكنيم.
در اين شرايط تبديل به همان كودك پنج ساله ميشويم كه نميتواند از خود دفاع كند و عاجز و درمانده ميشود.
بهترين راه اين است به احساساتمان اگاه باشيم، كودك درونمان را درك كرده و اما تمرين كنيم با بالغمان واكنش نشان دهيم، بعد از هر بار احساس زبوني، تمام اتفاقات را مرور كنيد ببينيد اگر با بالغتان رفتار ميكرديد چه رفتاري بهترين رفتار بود.